نامة امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلیّ إلَی مُحمّدِ بنِ عَلیّ وَمَنْ قِبّلّهُ مِنْ بَنِی هاشِمٍ أمّا بَعدُ فَکَأنّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَکَأنّ الآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ.[1]
مقدمه : بحث ما دربارة نامه های امام حسین بود. یکی از آن نامه ها، نامه ای است که امام آن را از کربلا به برادرش محمد حنفیه نوشته است، این نامه هم در بحار آمده، هم در تاریخ طبری و هم در جاهای دیگر.
جهان بینی اهل بیت نسبت به دنیا و آخرت
امام در این نامه دو جمله بیشتر نیاورده: «فَکَأنّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَکَأنّ الآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ»؛ من اصلاً فرض می کنم که از ابتدا دنیایی نبوده و از اول برای ما آخرت و قیامت بوده است. این نامة دو جمله ای چه می خواهد بگوید؟ در واقع این نامه می خواهد جهان بینی یک انسان را نسبت به دنیا و آخرت بیان کند، و این که این دنیا معبر است، مزرعه است و موقّت است. اگر انسان نگاهی به تاریخ بکند می بیند که چقدر افراد، شخصیت ها و بزرگان آمدند و رفتند و دیگر الان در بین جامعه نیستند. اگر کسی از همان ابتدا نگاهش به دنیا نگاه معبر باشد؛ یعنی محل عبور، هیچگاه به آن دل نمی بندد. مثلاً وقتی شما می خواهید به مشهد بروید در مسیر راه ممکن است از ده شهر دیگر عبور کنید، از داخل ماشین نگاهی به آن شهرها هم می کنید یا حداکثر ده دقیقه هم توقف می کنید؛ اما هیچ گاه نگاهتان به آن شهرها نگاه محل اقامت نیست، می گویید ما می خواهیم به مشهد برویم این ها محل عبور است. پیغمبر خدا در یک نصیحتی به اباذر می فرماید:«کُنْ فِی الدُّنیا کَأنَّکَ غَریبٌ وَ کَأَنَکَ عَابِرُ سَبیلٍ»[2]؛ در دنیا نسبت به دنیا مثل مسافرانی باشد که از یک شهری عبور می کنند، نگاهی می کنند و عبور می کنند. هیچ گاه نگاهت، نگاه ماندگار و مستمر نباشد.
دنیا محل آمادگی و آخرت محل مسابقه
در روایت دیگری امیرالمؤمنین بسیار زیبا فرمودند: «ألَا وَ إنّ الیَوْمَ الْمِضْمَارَ»- شاید دیگر از این زیباتر نشود ترسیم کرد. فرمود این دنیا میدان آمادگی است، در این مسابقه های فوتبال دیده اید مثلاً اگر قرار است جامی برگزار شود، یا یک مسابقة کشتی بین المللی برگزار شود، شش ماه، یک ماه، سه ماه، چهار ماه قبل، شرکت کنندگان را به جایی می برند که آنها را آماده کنند، برای این که برای شرکت در آن مسابقه آماده باشند. یا کنکور آزمایشی برگزار می کنند برای این که دانش آموز یاد بگیرد چگونه به سؤال جواب بدهد و تست بزند، و بعد او را به مرحلة امتحان می برند. میدان آمادگی جایی است که انسان خودش را برای ورود به مسابقه مهیا می کند خودش را گرم می کند. امیرالمؤمنین فرمود: این دنیا میدان آمادگی است، «وَغَداً السِّباقَ»؛ و قیامت میدان مسابقه است، یک مسابقه همیشه هم بازنده دارد و هم برنده. دو حالت دارد، نمی شود که هر دو گروه برنده شوند، یکی برنده است و یکی بازنده. یکی جلوتر می رود و یکی عقب می ماند.
فرمود: «وَالسُّبْقَهَ الجَنَّهُ»، جایزة کسانی که برنده هستند بهشت است، «وَ الغَایَهَ النَّار»؛[3]و به کسانی هم که می بازند می گویند بروید آخر جدول، غایت شما جهنم و آتش است. حضرت امیر علیه السلام خیلی زیبا تصویر کرده اند، فرمودند: این دنیا میدان آمادگی است و قیامت میدان مسابقه، برنده ها در بهشت و بازنده ها در جهنم هستند. حضرت به گونه ای دنیا و آخرت را تشبیه کرده که کاملاً روشن است و به هر کس بگویی متوجه می شود و می فهمد.
حالات گنهکاران در صحرای محشر
قرآن کریم در سورة زمر آیه 56- خیلی آیات زیبایی است- می فرماید: بعضی ها وقتی وارد صحرای محشر می شوند، می بینند چه خبر است! خیلی از چیزهایی را که قبول نداشتند حالا درست درآمده است. قرآن در سورة زمر می گوید: گنهکاران سه چیز می گویند؛ این ها حرف های مجرمان در صحرای محشر است: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ» سخن اولشان این است: می گویند که ما بد کردیم، اشتباه کردیم، «فرّطْتُ»؛ کوتاهی کردیم، باید بهتر از این کار می کردیم، «یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ»[4]؛ ما حق خدا را ادا نکردیم، وظیفه مان را انجام ندادیم.
سخن دوم آنها این است که می گویند: «أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِی لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِین»[5]می خواهند تقصیر را گردن دیگری بیاندازند، می گویند: اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما درست می شدیم. چرا این ها به بهشت می روند ولی ما نمی رویم؟ پس معلوم است که خدا می خواسته ما این گونه باشیم. این حرف اشتباهی است چون ما که قائل به جبر نیستیم، ما قائل به اختیاریم؛ «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُوراً».[6]چه کسی شما را به زور این جا آورده؟ چه کسی به زور به شما می گوید به نماز بیا؟ دین و پذیرش مسائل آن اختیاری است. در این آیه می فرماید آنها می گویند اگر خدا ما را هدایت می کرد ما این گونه نمی شدیم.
سخن سوم آنها این است که می گویند:«لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً»خدایا، حالا یا تقصیر ماست، یا کم توفیقی بوده، حال هر چه بوده دیگر گذشته است، ما اینجا باخته ایم، اما «لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً»؛ اگر یک بار دیگر ما را به دنیا برگردانی «فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِین»[7]؛ ما انسان های خوبی می شویم، قول می دهیم؛ چون دیگر اینجا را دیده ایم و برای ما مسجّل شد. اگر ما را برگردانی درست می شویم. خطاب می شود که این درخواست شما دیگر قابل پذیرش نیست، دیگر بازگشتی نیست.
غنیمت شمردن عمر و فرصتها
هیچ کس دو بار عمر نمی کند، همین عمر است و همین فرصت و همین میزان، و انسان باید از همین فرصت استفاده کند، به قول مولوی می گوید:
چون که عمرت برد دیو فاضِحِه بی نمک باشد أعوذ و فاتحه
حق همی گوید چه آوردی مرا اندر این عمری که من دادم تو را
گوش و هوش و چشم و گوهرهای عرش خرج کردی چه خریدی تو ز فرش
ای انسان چه خریدی؟ چه استفاده کردی؟ باز مولوی داستان دیگری نقل می کند- البته تشبیه است- می گوید شخصی خواست زمین خودش را بسازد، زمینش را با زمین کناری اشتباه گرفت و مصالح را در زمین کناری ریخت و زمینی که مال او نبود آن را ساخت. انسان این همه زحمت بکشد یک خانه بسازد، بعد به او می گویند آقا قوارة زمین تو اشتباه بوده، شما باید زمین این طرفی را می ساختی، اما آن طرفی را ساختی. حالا صاحب زمین را هم نمی شود راضی کرد، او رضایت نمی دهد. هر چه می گوید باید به او بدهی، اصلاً ممکن است بگوید خانه را خراب کن، من زمینم را می خواهم، چه کسی گفت این جا را بسازی؟ مولوی می گوید بعضی ها یک عمر در زمین دیگران خانه می سازند
در زمین دیگران خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو
می دانی آن زمینی که به اشتباه در آن کار می کنی کیست؟ آن بدن توست. همة عمر را صرف غذا و خوراک کردی؛ اما زمین خودت روح توست، زمین خودت استعداد، انرژی، عقل و غرایز توست.
خود مادی و خود متعالی
ما دو نوع خود داریم؛ یک خود مادی داریم که همین بدن است و یک خود متعالی داریم؛ یعنی یک سری نیازهایی داریم که مادی نیست و انسان گاهی خودش احساس می کند که یک چیزهایی او را ارضا نمی کند. پس انسان دو نوع خود دارد.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
گاهی در همان اوجی که چشمت می گوید نگاه کن، کسی در درونت می گوید نگاه نکن. در همان جایی که زبانت می گوید این لقمه را بخور، چرب و شیرین است کسی به تو می گوید نخور، این لقمه حرام است. آن کسی که می گوید نخور آن خود متعالی است و آن که می گوید بخور، خود مادی است؛ چون انسان دو بعدی است، دو بخش دارد.